استغفرالله ربی و اتوب الیه! اللهم صل علی محمد و آل محمد
امشب کوله بار بر دوش به راه افتادم، به دنبال دری که مرا با کوله بارم بپذیرد، با کوله بار سنگین شرمندگی! کجا بروم؟ اللهم اغفرلی الذنوب التی تقطع الرجاء!
در کوچه های مدینه! در کوچه های مدینه! در لیاقت قدم نهادن به سنگفرش متبرک حرم پیامبر مهربانی(صلی ا... علیه و آله) در غربت بین الحرمین! در پشت دیوارهای بقیع! در خانه فاطمه(سلام ا...علیها)، خانه فاطمه(سلام ا...علیها)!
کجا می روم؟
آمده ام عیدی بگیرم! از پیامبر مهربانی(صلی ا... علیه و آله)! به یمن قدم پربرکت باقرالعلوم! امشب مدینه عیدی می دهند.
در کتابی خواندم: «وقتی به دیدن بزرگی می روی نمی پرسند چه آورده ای؟ می پرسند: چه می خواهی؟» آمده ام بخواهم: لیاقت آمادگی، لیاقت حضور، لیاقت پاسخ!
چقدر دلم برای مدینه تنگ شده! چقدر دلم پر می کشد برای حرم آسمانیت پیامبر مهربانی(صلی ا... علیه و آله)! چقدر دلم می خواست اکنون روبروی گنبد خضرایت روی سنگفرش های سپید حرمت بنشینم و حرف بزنم و چقدر مهربانی که مرا گوش می دهی! که مرا ـ خدایا مرا! ـ پاسخ می دهی!
امشب عیدی می خواهم که فهم دین داشته باشم! که بدانم کیستم؟ کجایم؟ که بدانم من و هم صحبتی پیامبر مهربانی(صلی ا... علیه و آله)؟!
چه وسعتی دارد این زمین آسمانی!
چقدر مهربانی که مرا پذیرفتی! مرا! مرا با کوله بار سنگین شرمندگیم! کوله بار ناسپاسیم! چه مهربانی!
چقدر تشنه ام! به من هم از آن نهر خروشان سپید می دهند؟ حتی قطره ای برای کویر سرزمین وجودم کافی است.
آمده ام کوله بارم را در نهر خروشان رجب رها کنم! شاید فقط همین نهر بتواند این کوله بار را با خود ببرد..
اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام
آرام