کوله بار سفر

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

کوله بار سفر

منتشر شد....
دست نوشته های مسافر88


******* به مناسبت عید بندگی و فطرت
ایــــن هــــم عــــیــــــــــدی ما *******



راهی که به بهشت می رود نزدیک است...
من به آن راه دور دست می روم...
راهی که به خدا می رسد...
و در این راه کوله باری باید بردارم که تمام سفرم را تامین کند...

***** استفاده از مطالب کوله بار سفر تنها با ذکر منبع مجاز می باشد*****

از این پس نوشته های مسافر88 اینجا منتشر میشه و منتظر نقد های ارزشمندتون هستم

mosafer8858@yahoo.com
mosafer8858@gmail.com

...صندوقچه کوله بار...

... مسافر نوشت های جدید...

  • ۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۱۲ باش

...نور چشمی های کوله بار...

...هــــم پـای کوله بــــار...

پیوندهای روزانه

...هـمــســفــران هــمـــراه...

...سیستم صوتی وبلاگ...

...جعبه ابزار...

۶ مطلب در خرداد ۱۳۸۹ ثبت شده است

دیریست خودم را ندیده ام

و دلم! دلم چقدر برایت تنگ شده

برای آن زمین آسمانی!

برای آرامش خانه ات، برای پاکی دلهای میهمانانت، برای عطر حضور ملائکه ات، برای ....

چقدر زلال می شوم وقتی خورشید سرزمین اندیشه ام به سمت تو طلوع می کند

وقتی آسمان چشمانم هوای خانه ات را می کنند

وقتی دلم با تمام اقتدارش! برای دیدنت به لرزه می افتد

وقتی تمام وجودم می شود دلتنگی...

وقتی کارت دعوتی برای میهمانانت می فرستی...

وقتی مسافرانت برای دیدارت کوله بار می بندند

هنوز هم منتظرم...

من کوله بارم آماده است...

                                                                                         آرام

مسافر 88
۳۱ خرداد ۸۹ ، ۰۹:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ سوغاتی

استغفرالله ربی و اتوب الیه! اللهم صل علی محمد و آل محمد

امشب کوله بار بر دوش به راه افتادم، به دنبال دری که مرا با کوله بارم بپذیرد، با کوله بار سنگین شرمندگی! کجا بروم؟ اللهم اغفرلی الذنوب التی تقطع الرجاء!

در کوچه های مدینه! در کوچه های مدینه! در لیاقت قدم نهادن به سنگفرش متبرک حرم پیامبر مهربانی(صلی ا... علیه و آله) در غربت بین الحرمین! در پشت دیوارهای بقیع! در خانه فاطمه(سلام ا...علیها)، خانه فاطمه(سلام ا...علیها)!

کجا می روم؟

آمده ام عیدی بگیرم! از پیامبر مهربانی(صلی ا... علیه و آله)! به یمن قدم پربرکت باقرالعلوم! امشب مدینه عیدی می دهند.

در کتابی خواندم: «وقتی به دیدن بزرگی می روی نمی پرسند چه آورده ای؟ می پرسند: چه می خواهی؟» آمده ام بخواهم: لیاقت آمادگی، لیاقت حضور، لیاقت پاسخ!

چقدر دلم برای مدینه تنگ شده! چقدر دلم پر می کشد برای حرم آسمانیت پیامبر مهربانی(صلی ا... علیه و آله)! چقدر دلم می خواست اکنون روبروی گنبد خضرایت روی سنگفرش های سپید حرمت بنشینم و حرف بزنم و چقدر مهربانی که مرا گوش می دهی! که مرا ـ خدایا مرا! ـ پاسخ می دهی!

امشب عیدی می خواهم که فهم دین داشته باشم! که بدانم کیستم؟ کجایم؟ که بدانم من و هم صحبتی پیامبر مهربانی(صلی ا... علیه و آله)؟!

چه وسعتی دارد این زمین آسمانی!

چقدر مهربانی که مرا پذیرفتی! مرا! مرا با کوله بار سنگین شرمندگیم! کوله بار ناسپاسیم! چه مهربانی!

چقدر تشنه ام! به من هم از آن نهر خروشان سپید می دهند؟ حتی قطره ای برای کویر سرزمین وجودم کافی است.

آمده ام کوله بارم را در نهر خروشان رجب رها کنم! شاید فقط همین نهر بتواند این کوله بار را با خود ببرد..

اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام

 آرام

مسافر 88
۲۴ خرداد ۸۹ ، ۰۷:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ سوغاتی

لبخند بدون برنامه ریزی، بدون حسابگری، لبخندی طبیعی، زیباترین پل ارتباطی آدم هاست ما لایه هایی را برای حفاظت از خود می سازیم. لایه مدارج علمی و مدارک دانشگاهی، لایه موقعیت شغلی و این که دوست داریم ما را آن گونه ببینند که نیستیم. زیر همه این لایه ها من حقیقی وارزشمند نهفته است. من ترسی ندارم از این که آن را روح بنامم من ایمان دارم که روح های انسان ها است که با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و این روح ها با یکدیگر هیچ خصومتی ندارد. متاسفانه روح ما در زیر لایه هایی ساخته و پرداخته خود ما که در ساخته شدنشان دقت هولناکی هم به خرج می دهیم ما از یکدیگر جدا می سازند و بین ما فاصله هایی را پدید می آورند...

آدمی به هنگام عاشق شدن ونگاه کردن به یک نوزاد این پیوند روحانی را احساس می کند. وقتی کودکی را می بینیم چرا لبخند می زنیم؟ چون انسان را پیش روی خود می بینیم که هیچ یک از لایه هایی را که نام بردیم  روی من طبیعی خود نکشیده است و با هم وجود خود و بی هیچ شائبه ای به ما لبخند می زند و آن روح کودکانه درون ماست که در واقع به لبخند او پاسخ می دهد.  

مسافر 88
۲۰ خرداد ۸۹ ، ۰۶:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ سوغاتی

از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت.
فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد: چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟

خداوند پاسخ داد: دستور کار او را دیده ای؟

او باید کاملا قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.
و شش جفت دست داشته باشد.

فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد.

گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟

مسافر 88
۱۲ خرداد ۸۹ ، ۰۶:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ سوغاتی

سلام!

مدتهاست که می خواستم عکسای سفر را روی وبلاگم بگذارم ولی....

تا امروز که بالاخره موفق شدم

خدا کند که همه مسافران به سلامت و به خوشی و با کوله باری از تجربه های خوب به وطن برگردند.

ادامه عکس های سفر به کاشمر در "... و اما بعد..."
مسافر 88
۰۹ خرداد ۸۹ ، ۱۱:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ سوغاتی

پسرم می پرسد:

تو چرا می جنگی؟

من تفنگم در مشت

کوله بارم بر پشت

بند پوتینم را محکم می بندم

مادرم آب و آیینه و قرآن در دست

روشنی در دل من می بارد

پسرم بار دگر می پرسد:

تو چرا می جنگی؟

با تمام دل خود خود می گویم:

تا چراغ از تو نگیرد دشمن

شاعر:محمد رضا عبدالملکیان

مسافر 88
۰۳ خرداد ۸۹ ، ۱۶:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ سوغاتی