کوله بار سفر

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

کوله بار سفر

منتشر شد....
دست نوشته های مسافر88


******* به مناسبت عید بندگی و فطرت
ایــــن هــــم عــــیــــــــــدی ما *******



راهی که به بهشت می رود نزدیک است...
من به آن راه دور دست می روم...
راهی که به خدا می رسد...
و در این راه کوله باری باید بردارم که تمام سفرم را تامین کند...

***** استفاده از مطالب کوله بار سفر تنها با ذکر منبع مجاز می باشد*****

از این پس نوشته های مسافر88 اینجا منتشر میشه و منتظر نقد های ارزشمندتون هستم

mosafer8858@yahoo.com
mosafer8858@gmail.com

...صندوقچه کوله بار...

... مسافر نوشت های جدید...

  • ۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۱۲ باش

...نور چشمی های کوله بار...

...هــــم پـای کوله بــــار...

پیوندهای روزانه

...هـمــســفــران هــمـــراه...

...سیستم صوتی وبلاگ...

...جعبه ابزار...

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

لقد خلقنا الانسان فی کبد...
و در همین سختی هاست که ادمی ساخته میشود...
گویی امتحان عجین شده با سرنوشت آدم
باید امتحانت کنن تا به کلاس بالاتری بروی...

در برهوت هزار راه درست و نادرست ادمی قدرت تشخیصش محک میخورد
اینجاست که روزی هزار بار پرونده زندگیم را زیر و رو میکنم تا توبه های جامانده را برسانم...

در صعود و سقوط، رفتن و نرسیدن، خسته شدن و بریدن است که باید ایمانم را بسنجم
اینجاست که طعم تلخ نادانی و ناتوانی باورم می شود...
ارحم عبدک الضعیف و الذلیل و الحقیر و المسکین و المستکین
و گاهی این نمک ها برای زخم های دلم از هر مسکنی ارامش بخش ترست!!!!

و من در این روزها سنجیده می شوم در ترازوی انصاف خدا
_ که نه در نگاه نابینا!!! و اندیشه بی خردی!!! بندگانش ـ

اگر خدا بخواهد نابم کند
باید خالص باشم فقط برای او
وقتی ناخالصیم را بگیرند زلال می شوم و شفاف
و آسمان در من پدیدار می شود...

دلی که به اندازه دنیا کوچک شده و
و حال که میخواهد آسمان را در خودش جای دهد
پس باید تحملش هم به وسعت آسمان باشد...

اللهم اغفرلی الذنوب التی تقطع الرجاء

"آرام"

مسافر 88
۱۷ خرداد ۹۱ ، ۲۱:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۶ سوغاتی
مهمان نوازیت شرمنده ام می کند آقا
ساعت های روز را در دنیایی سرگرمم که از آن باخبری
و هر شامگاه به عشق اذن دخول حرمت، قدم های مشتاقم را می کشانم به ورودی استقبال...

تمام سرزمین دلم می لرزد
وقتی ستون های استوار اندیشه ام نسیم نگاهت را لمس می کنند..
روبرویت می ایستم و سلام می کنم
وقتی جواب سلامم را می دهی بهشتی ترین لحظه زمین را می فهمم

وقتی اجازه ورود می گیرم
با اشاره مهربانیت میهمانم می کنی
و آنقدر بزرگی که در سایه لطف همسایگیت زبان اعترافم می خشکد
...
این خوشبختی را وامدار که باشم؟!
دعوتم میکنی به دیدار عصرگاهی
و میزبانم می شوی هر مغرب نماز جماعت را

خدای من!
انگار جاذبه ای مرا می کشاند
انگار دعوتم می کند
و چه مهربان گوش می کند به آرزوهایی که در نگاه کسی زمزمه نمیکنم...
دعوتم میکند تا لایق دعوت تو باشم
دعوتم می کند و با صبوری می شنود سکوتم را و حرف های بر لب نیامده چشمانم را

و این منم!
همو که دلتنگ توست!
دلتنگ گوهرشاد!
دلتنگ اعتکاف!

یا مَن یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیْلِ
هیچ ندارم و چشم امیدم به بخشندگی توست...
...
یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمة

... ولی خوب می دانی که من همیشه از تو خواسته ام،‌ فقط از خودت...

ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء
"آرام"
مسافر 88
۰۸ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۹ سوغاتی