نمی دانم چرا
دل دیوانه ام
هنوز هم
به ضمانت های تو امید دارد....
اخر چه ضامنی بهتر از تو؟
ولی ....
"امرتهم بدعائک و ضمنت لهم الاجابه"
روزگارم بر مدار دلم نیست
و دلم در غوغایی مدهوش سر به گریبان مانده
خدایا مسافرم کجاست؟؟!!
با تو حرف میزنم ارامم میکنی...
این روز ها
باید چشمان بصیرتم جلا بگیرند
و قدم های اراده ام پرتوان شوند
باید درب های دلم را
به آسمان محبت کسانی باز کنم
که همسایه شان خداست...
باید دستان وظیفه ام باز باشند
و آماده به همیاری و همبستگی...
باید چمدان اندیشه ام را به افق روشن بندگی باز کنم...
اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
انگار کسی می آید تمام پنجره های روشن دلم را محکم می بندد و پرده های بغض را می آویزد
آنقدر دلم تنهاست و فکر نیامدنت در آن غوغا می کند
که در تمام آسمانش خورشید وجودم غرق باران است...
مسافرم می آید
جمعه ها
ولی سهم من از او کم است
خیلی کم...
این روزها به لیاقت دلم فکر میکنم...
تو زیباترین تابلو آفرینشی
که تمام راه های ناب بندگی خدا را
با نشانه های فهم من
نشانم می دهی
تمام لحظه های ناب زندگیم را مدیون توأم آقا
مدیون جواب های بی منتت
همان ها که گوشه چشمی به دلم می کنی...عجب لذتی ست
وقتی دستانم در گرمای دستانت ذوب احساس عاشقانه ات می شوند
و تمام وجودم می شود حس ناب عاشقی