پرونده ام را
به مهربانی پدری می سپارم
که آسمانی ترین زمین بود
به نگاه
پر از التهاب مسافری
که سالهاست نمی آید....
پرونده ام را
به مهربانی پدری می سپارم
که آسمانی ترین زمین بود
به نگاه
پر از التهاب مسافری
که سالهاست نمی آید....
آغوشت را گشوده ای
به روی دلم
همه وجودم
لبانت چه شیرین لبخند می زنند
به روی دلم
همه وجودم
نگاهت سرشار ِ مهریانیست
به روی دلم
همه وجودم
تو مرا به نام خوانده ای
به میهمانی عظیمت
سفره گشوده ای
به روی دلم
همه وجودم
تو ناب تر از عصاره بابونه قصر بهشتی
تو را باید جرعه جرعه سر کشید
تا لذت بهشتیت
با تار و پود عقل و دلم جان بگیرد
و لبریز شوم از بودنت
از لمس مهربانیت
تو خدای ناب منی
دلیل سجده های بارانی ام