بغض های نشسته در گلو
برای آروزهایت در دلم نشسته ای
یا برای دل امامت بر چشمانم می باری؟!
فردا همه با هم در راهپیمایی روز قدس حضور پرشور و شعور داریم
میهمانی اش شروع شد
باز هم خدا دعوتم کرد سر همان سفره با کرامتش
امسال میهمانی اش برایم بوی دیگری دارد...
بوی لبخندهای اجباری لبان دلم به روی صاحبخانه آگاهم
همان نگاه های پر از پرسشی که فقط او میداند و دلم
آه خدای نیمه شب های سجاده بلور چشمانم
دستت رو روی دلم بگذار تا این تپش های تند کمی آرام بگیرند
بیا و کمی دلم را ورق بزن
و پاک کن نقطه های مبهم دلواپسی اش را
...
یا ارحم الراحمین ستون های امید دلم
یا غیاث المستغیثین ِ چشمان منتظرم
یا غایت الامال العارفین سرزمین اندیشه ام
یا اللهُ یا اللهُ یا اللهُ...
تو آن خدای نابی منی
که گاهی به اندازه دلم می شوی
و در او می نشینی
و عطرت بهشتی اش می کند
باز هم به رویم لبخند بزن خدا