حس ناب لبخند مهربونت
تمام وجودمو
غرق لذت می کنه
چقد خنده هات قشنگه خدا
اونقد که اشکمو درمیاره
حس ناب لبخند مهربونت
تمام وجودمو
غرق لذت می کنه
چقد خنده هات قشنگه خدا
اونقد که اشکمو درمیاره
خدا جونم!
آشتی؟!
بیا یه بار دیگه شروع کنیم
از اول
این دفعه هر چی تو بگی....
آشتی دیگه؟!
پرونده ام را
به مهربانی پدری می سپارم
که آسمانی ترین زمین بود
به نگاه
پر از التهاب مسافری
که سالهاست نمی آید....
کوله بارم را به دوش دلم گرفته ام
آواره شب زنده داری های
چشمان منتظری هستم
که بغضم را امضا کند
تو لذت می بری
که گاهی از نَفَس می افتد عقل و استدلالم
و باز با یادی، خاطره ای، حرفی، احساسی....
دلم تمام آروزهای بر دل مانده اش را به رخ امیدم می کشد
تو لذت می بری از این جدال نابرابر
تلاطم درونم _ همان خوف و رجاء _ می گوید
تو لذت می بری!
بسان مادری که از افتادن و برخواستن فرزند دلبندش
لبخند شیرین رضایتی بر لب دارد
و با تمام اشتیاق آفریدگاریت منتظری
از همان انتظارها که انتهایش را می بینی
فقط گویا ایستاده ای تلاش و تکاپوی مرا بخودم ثابت کنی و...
ای خدای امتحان های طاقت فرسا
ای خدای من الیه شکوت احوالی
می شود کمی برایم والعصر بخوانی
میهمانی اش شروع شد
باز هم خدا دعوتم کرد سر همان سفره با کرامتش
امسال میهمانی اش برایم بوی دیگری دارد...
بوی لبخندهای اجباری لبان دلم به روی صاحبخانه آگاهم
همان نگاه های پر از پرسشی که فقط او میداند و دلم
آه خدای نیمه شب های سجاده بلور چشمانم
دستت رو روی دلم بگذار تا این تپش های تند کمی آرام بگیرند
بیا و کمی دلم را ورق بزن
و پاک کن نقطه های مبهم دلواپسی اش را
...
یا ارحم الراحمین ستون های امید دلم
یا غیاث المستغیثین ِ چشمان منتظرم
یا غایت الامال العارفین سرزمین اندیشه ام
یا اللهُ یا اللهُ یا اللهُ...
تو آن خدای نابی منی
که گاهی به اندازه دلم می شوی
و در او می نشینی
و عطرت بهشتی اش می کند
باز هم به رویم لبخند بزن خدا
آغوشت را گشوده ای
به روی دلم
همه وجودم
لبانت چه شیرین لبخند می زنند
به روی دلم
همه وجودم
نگاهت سرشار ِ مهریانیست
به روی دلم
همه وجودم
تو مرا به نام خوانده ای
به میهمانی عظیمت
سفره گشوده ای
به روی دلم
همه وجودم
آن ِ تو نیستم
می دانم
این را عقل سلیمم!!! می گوید
ولی
تپش دلم
باران چشمانم
حرفشان
چیز دیگری ست
خدای نیمه شب های ...
...
دلم رفیقی می خواهد
همیشگی
ناب
عاشق
ماندنی
رفیقی که ثانیه های عاشقیم را
نگران رفتنش نباشم
نه با بهار و پاییز رنگ به رنگ شود
نه با شب و روز پیدا و پنهان
در دلش باشم
در اندیشه اش
از وجودش باشم
رفیقی به نابی خدای دوست داشتنیم
که هست وقتی همه نیستن
می ماند وقتی همه می روند
بیدارست وقتی همه خوابند
عاشق ست وقتی همه بی وفا می شوند
می خندد وقتی همه اخم می کنند
خدای ناب من
رفیق لحظه های بارانیم
آرامش دل پر تلاطمم
یا رفیق من لا رفیق له
لبخندت را روزی دلم کن