خیلی دوسِت دارم
وقتی توی تاریکی آسمون
با صدای دلنشینت
اروم و مهربون صدام میکنی
تا باهات حرف بزنم
تا بگم همه دلم واسه خودته خدا
خیلی دوسِت دارم
وقتی توی تاریکی آسمون
با صدای دلنشینت
اروم و مهربون صدام میکنی
تا باهات حرف بزنم
تا بگم همه دلم واسه خودته خدا
کشکول آرزوهامو مدتهاست نوشتم
میدمشون به دستای بخشنده تو
و میدونم
از تو میگیرم تموم آروزهامو
من صبورم ولی
چشمانم و دلم
علیه من
توطئه می کنند خدا
تو آرامشان کن.....
روزگارم بر مدار دلم نیست
و دلم در غوغایی مدهوش سر به گریبان مانده
خدایا مسافرم کجاست؟؟!!
با تو حرف میزنم ارامم میکنی...
این روز ها
باید چشمان بصیرتم جلا بگیرند
و قدم های اراده ام پرتوان شوند
باید درب های دلم را
به آسمان محبت کسانی باز کنم
که همسایه شان خداست...
باید دستان وظیفه ام باز باشند
و آماده به همیاری و همبستگی...
باید چمدان اندیشه ام را به افق روشن بندگی باز کنم...
اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
انگار کسی می آید تمام پنجره های روشن دلم را محکم می بندد و پرده های بغض را می آویزد
آنقدر دلم تنهاست و فکر نیامدنت در آن غوغا می کند
که در تمام آسمانش خورشید وجودم غرق باران است...
مسافرم می آید
جمعه ها
ولی سهم من از او کم است
خیلی کم...
این روزها به لیاقت دلم فکر میکنم...