گوش هایم با شنیدن نامت
به دلم اشک مخابره می کنند...
جوان پیشانی پینه بسته نماز شب های خالصانه
شاهد مثال ادب و مردانگی
این مداح ها تو را حیف می کنند
که از دستان بریده ات، از تیر چشمانت، از...
دل مردم را به درد می آورند
تو را از ادب علویت باید شناخت
که مردانه پای حرفت ایستادی _ جانم را فدای امامم می کنم_
که وقتی عمود خیمه ات برزمین نشست
امیدِ تشنه ی بصیرتِ جوانمردیت بر کام اهل عالم ماند
وقتی لحظه شهادتت
مادرت فاطمه به استقبالت آمد
تو را از ادب علویت باید شناخت عباس!
از تصور خلوص و پاکیت
بند بند وجودم مدهوش می ماند
از تو..
از افق روشن اندیشه ی بندگیت...
از معامله های پرسودت...
حکایت عجیبی ست
آغاز فصل بارش برگ
آغاز فصل نو آموختن
و آغاز روزهای غیرت و مردانگی های ناب!
شرمنده ام برادر!
از صبوری مادری
که جوان رشیدش را با خدا معامله کرد
از همسری
که تمام عشقش را به خدا فرستاد
از چشم انتظاری دختری
که نهایت آرزویش دیدن دوباره نگاه مهربان توست
در عجبم از خودم که از تو هیچ نمی دانم....
تو از سلاله علی علیه السلام بودی
و دعای مادرت
بدرقه راه حسینی ت شد
و من مانده ام و
رسالت بر زمین مانده زینبی ام...