اللهم عجل لولیک الفرج
شاه کلید تمام قفل های نا امیدی من است
تو امیدی
تو گشایشی
تو جااااااااااااااااانی آقا
اللهم عجل لولیک الفرج
شاه کلید تمام قفل های نا امیدی من است
تو امیدی
تو گشایشی
تو جااااااااااااااااانی آقا
منتظر پنجشنبه هایم یا تو؟!
من منتظر پنجشنبه ام یا جمعه های تو؟!
من منتظر مسافرم یا منتظر تو؟!
دلم به وسعت قربت جمعه ها گرفته
جرعه ای از اقیانوس بی انتهای صبوریت را
روزی دلم کن
خدای مهربانی ها
ناب تر از باران
با سخاوت تر از آسمان
و نزدیک تر از زمین
و همراه تر از نفس
تو جااااااااااااااااااانی آقا
اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِیاَّءِ وَالْعَظَمَةِ
...
" وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً ...
قالَ
رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ
عَلى والِدَیَّ
وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ
وَ أَصْلِحْ لی فی
ذُرِّیَّتی
إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمینَ1
و ما انسان را به احسان در حق پدر و مادر خود سفارش کردیم، ...
بار خدایا! مرا بر نعمتی که به من و پدر و مادر من عطا فرمودی شکر بیاموز
و
به کار شایسته ای که رضا و خشنودی تو در آن است موفق دار
و فرزندان مرا
صالح گردان،
من به درگاه تو باز آمدم و از تسلیمان فرمان تو شدم"
وقتی روز آخر اعتکاف قرآن تلاوت می کنی
و این آیه شریف قرآن نگاهت را قفل می کند
و آبشار زلال درونت جاری می شود...
در بهت حرف دلت با حرف خدا می مانی....
و تمام وجودت می شود شکر و شکر و شکر
همه دعاهای ماه رمضانم در این آیه شریفه بود...
و با کدامین لیاقت نداشته شاکر رحمانیتت باشم مهربانترینم؟!
روزهای ناب تنفس عارفانه تمام شد
لحظه های عاشقی که همنشین بهشت بودم
و دلم در فراقی سخت مبهوت مانده
دلتنگ لحظه های نابی می شوم که نفسم به نفس فرشته ها گره می خورد...
و آستان سجاده ام تا آسمان بندگی خدا متبلور می شد..
دوری از تو برایم چقدر سخت و غمگین است ای ماهترینم
همسایه ای که دل ها به برکت تو نرم شد و گناهان اندک2
همدمی که آرامش بهشتی داشتم با تو
امیدی سرشار از دعوت خداوندی بزرگ، تمام وجودم را آسمانی می کرد...
سلام بر تو اى همنشینى که چون پدید آید احترامش بزرگ، و چون ناپدید شود فقدانش
دردناک است.3
السَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى لَیْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
1. آیه شریفه 15 سوره مبارکه احقاف
2.
السّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقّتْ فِیهِ الْقُلُوبُ، وَ قَلّتْ فِیهِ
الذّنُوبُ.
3.
السّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ، وَ یَا خَیْرَ
شَهْرٍ فِی الْأَیّامِ وَالسّاعَاتِ.
"آرام"
آقا! کمی آهسته تر! پای اراده ام آنقدر قوی نیست...
من بازگشتم... نمی دانم از کجا؟! از عرفات... از منا... از کعبه... از مدینه....
می خواهم همراه کاروانت بیایم... می دانم دیر کرده ام ولی دوست دارم بیایم
در پی کوله باری بودم که لیاقت این همراهی را داشته باشد
تمام حال و هوای آسمان اندیشه ام این است که با چه کوله باری
می توان به کربلا، به شما، به خود شما، به صاحب کربلا رسید؟!
کوله باری که تا انتها با شما باشم
نمی خواهم از نیمه راه بازگردم...
نمی خواهم در تاریکی روسیاه بازگردم...
نمی خواهم با امان نامه پای ایمانم بلغزد...
در کربلا همه هستند؛
مهربانی پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم)، شجاعت علی(علیه السلام)،
درایت زهرا(سلام الله علیها)، مظلومیت حسن(علیه السلام)، عشق حسین(علیه السلام)،
صبر زینب(سلام الله علیها)، غیرت عباس(علیه السلام)
محرم، کربلا، چقدر شفاف تفسیر "معامله با خدا" را برایم بازگو می کند...
"آرام"
یا ایتها النفس المطمئنه!
می شود به حج بروی و به دنبال گمشده ات نگردی؟!
می شود در خانه امن خدا باشی و ...
بزرگی می گفت: حج واقعی یعنی شناخت امام! درک امام! و حاجی یعنی یاور امام...
می شود هر صبح و شام به دیدار کسی بروی که ...
می شود در سجده اول مسجد الحرام تمام آروزیت نشود دیدار...
وقتی چشمانت به این مکعب سیاه پوش می افتد تمام دلت می شود دلتنگی...
وقتی می روی به سفر، وقتی می روی به مکه...
وقتی سرزمین چشمانت به این خانه امن طلوع می کند
چنان تو را مجذوب می کند این خانه سیاه پوش این زمین سپید آسمانی
که می خواهی با تمام قوایت زمان را متوقف کنی و بمانی و ببینی
می خواهی این زیباترین تصویر را برای همیشه در قاب چشمان دلت داشته باشی...
ولی مولا حسین این خانه را...
این صاحب خانه را چگونه شناخت و یافت
که از عرفات برگشت به حج واقعیش، به کربلا...
عرفه یعنی شناخت، عرفات یعنی حسین(علیه السلام)،
عرفات را چه تعبیر نیکویی کرده مولا حسین(علیه السلام)
چه عاشقانه می بیند خدا را، حسین(علیه السلام)،
و می داند حج یعنی چه؟!
وقتی فکر می کنم ادامه حج مولا کجا بود... و ادامه حج ما کجا؟!...
وقتی فکر می کنم که از عرفات برگشت...
و او خدا را نه در کعبه، که در احیاء دینش یافت...
"آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را"
"آرام"
تمام دلم را در دستان خالی ام گرفته ام برای تحفه میهمانی!...
این روزها پر از حرف و حدیث مهربانیست!
پر از محبت و عطوفت و مهربانی!
سرشار از صداقت و زلالی!
آمده ام تا در شمار بی نهایت بهترینهایت گم شوم!
تا در نورانیت سرزمین دلهای آفتابیشان چشمان دلم سو بگیرند! تا ببینم آسمان آفتابی دلهای آفریده هایت را!
آمده ام تمام دلتنگی های سالیانه ام را برایم دیدار کنی و شوق رسیدن!
آمده ام با شوق کودکانه! تمام سرزمین دلم را خانه تکانی کرده ام! سنگین بود برای آمدن! و شاید....
چقدر دوست دارم سحرهای میهمانیت را؛ من هستم و تو هستی و یک آسمان دل!
یک آسمان دل، یک کهکشان نور، یک نیم نگاه لطف!
یک نیم نگاه لطف، یک دشت سجاده و یک دنیا سکوت!
یک دنیا سکوت، یک دریا استجابت، یک مهربان خدا!
هر روز که به پایان می رسد تمام سرزمین دلم به احترام ندای دعوتت، لبیک می شود به سجود، به تضرع، به امید استجابت!
باید زلال شوم! شفاف و آرام! تا در دریای دلم انعکاس لبخندت را همیشه ببینم!
باید کوله بارم پر از نور شود تا بتوانم شفافیت دلم را به آسمان ببرم!
چقدر مهربانی خدا که میهمانمان می کنی به سفره مهربانیت!
به راستی تو را با کدام واژه می توان شاکر بود؟!
اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء
آرام