روزهای آخر سال همه در تکاپویند...
در تلاشی برای پاکی و زنده شدن دوباره...
همه در انتظار رفتن و رسیدن..
در انتظار نو شدن و جدید شدن
این روزها همه در تکاپوی دیدارند...
این روزها همه آماده باش آمدن بهارند
گوشه به گوشه و کنج به کنج خانه شان را می تکانند
تا قبل از امدن بهار تمیز باشد
این روزها که همه سرگرم خانه تکانی شده اند
مثل آدمهای وظیفه شناس و مسؤول تصمیم گرفته ام خانه تکانی کنم...
باید کوله بارم را بتکانم...
ولی نمی دانم از کجا شروع کنم؟!
ساعت ها، روزها و شاید هفته ها نشسته ام و فکر می کنم از کجا شروع کنم؟!
این خانه زنگار گرفته و پر از آب و رنگ دنیا را با چه می توان تمیز کرد؟!
امسال تصمیم گرفته ام خانه دلم را طوری بتکانم که مهمان عزیزی به عید دیدنیم بیاید...
مهمانی که مدتهاست همه منتظر امدنش هستند...
مهمانی که بهار با بودنش معنای نو شدن و زیبایی وصف ناپذیری به خود می گیرد...
این روز ها باید چشمان بصیرتم جلا بگیرند
باید قدم های اراده ام پرتوان شوند
باید درب های دلم را به آسمان محبت کسانی باز کنم که همسایه شان خداست...
باید دستان وظیفه ام باز باشند و آماده به همیاری و همبستگی...
باید چمدان اندیشه ام را به افق روشن بندگی باز کنم...
اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
"آرام"