کوله بارم را به دوش دلم گرفته ام
آواره شب زنده داری های
چشمان منتظری هستم
که بغضم را امضا کند
کوله بارم را به دوش دلم گرفته ام
آواره شب زنده داری های
چشمان منتظری هستم
که بغضم را امضا کند
دلم که تنگ می شود
چشمانم به بغض می نشینند
شاید در پس مه الودترین جاده آرزو
امید استجابتت
آسمانم را روشن کند
و گام های اراده ام جانی دوباره بگیرند