آغوشت را گشوده ای
به روی دلم
همه وجودم
لبانت چه شیرین لبخند می زنند
به روی دلم
همه وجودم
نگاهت سرشار ِ مهریانیست
به روی دلم
همه وجودم
تو مرا به نام خوانده ای
به میهمانی عظیمت
سفره گشوده ای
به روی دلم
همه وجودم
آغوشت را گشوده ای
به روی دلم
همه وجودم
لبانت چه شیرین لبخند می زنند
به روی دلم
همه وجودم
نگاهت سرشار ِ مهریانیست
به روی دلم
همه وجودم
تو مرا به نام خوانده ای
به میهمانی عظیمت
سفره گشوده ای
به روی دلم
همه وجودم
آن ِ تو نیستم
می دانم
این را عقل سلیمم!!! می گوید
ولی
تپش دلم
باران چشمانم
حرفشان
چیز دیگری ست
خدای نیمه شب های ...
...
در انتهای تمام جاده های پرتلاطم زندگیم
به انتظارم ایستاده ای
با لبخندی شیرین تر از طعم دلچسب عشق
به گوارایی دیدن لبخند رضایتت
و دلم به انتهای ناب نگاه تحسین کننده ات
خاطره ها خوش دارد
میدانی خدا
گاهی خسته می شود از اینهمه پیچ و خم و راه و بیراه
گاهی فراموش میکند تو منتظرش هستی
می شود کمی مهمات توکلت را به او برسانی؟!
یا غیاث المستغیثین
باید پاک شوم از هر آنچه منم
تا رنگ بگیرد
در من
هر آنچه تویی
تویی که همه وجود منی...
همسایه مهربانم
تمام طول هفته را ثانیه می شمارم
که به قرار پنجشنبه هایمان برسد
اما نمی شود آن دیدار میسر
از کدام راه باید بیایم به سمت لیاقت دلم
یا غایت الامال العارفین
کمی معرفت مرحمت عقلم کن ای رئوف
و سرزمین دلم را وسیع گردان: رب اشرح لی صدری....
مهربانترینم!
می شود کمی معرفت چاشنی صبرم کنی
و کمی صبر چاشنی آرزوهایم
چه آرامشی در وجودم تراوش می شود
وقتی پیشانیم به خاک آسمانی حسین می رسد
و تمام وجودم می شود سبحان الله