کوله بار سفر

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

کوله بار سفر

منتشر شد....
دست نوشته های مسافر88


******* به مناسبت عید بندگی و فطرت
ایــــن هــــم عــــیــــــــــدی ما *******



راهی که به بهشت می رود نزدیک است...
من به آن راه دور دست می روم...
راهی که به خدا می رسد...
و در این راه کوله باری باید بردارم که تمام سفرم را تامین کند...

***** استفاده از مطالب کوله بار سفر تنها با ذکر منبع مجاز می باشد*****

از این پس نوشته های مسافر88 اینجا منتشر میشه و منتظر نقد های ارزشمندتون هستم

mosafer8858@yahoo.com
mosafer8858@gmail.com

...صندوقچه کوله بار...

... مسافر نوشت های جدید...

  • ۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۱۲ باش

...نور چشمی های کوله بار...

...هــــم پـای کوله بــــار...

پیوندهای روزانه

...هـمــســفــران هــمـــراه...

...سیستم صوتی وبلاگ...

...جعبه ابزار...

یک اربعین دیگر هم گذشت ولی هنوز تو را نشناختم، اما این اربعین دانستم که نمی دانم و نمیشناسمت... هدفت! حرفت! عملت! اندیشه ات!

این اربعین را تمام روز گریه کردم، تمام نادانیم را گریه کردم، تمام دوریم را گریه کردم، تمام غریبه بودنم را گریه کردم...

چه اربعین ها که در فراقت در نادانیم گریستم و ...

 

امسال تصمیم گرفتم مثل زینب تو باشم آقا! یاور امام زمان!

هر لحظه، هر جا، هر مکانی، هر زمانی که امام زمانش اراده می کرد برای خدمتش آماده بود و گوش به فرمان..

این اربعین تصمیم گرفتم بشناسمت ولی چشم امید سرزمین اندیشه ام به کرامت شما دوخته شده...

می خواهم یاور امامم باشم، یاور رهبرم، می خواهم آنقدر لایق باشم که امام زمان مرا هم صدا کنند...

این اربعین آموختم که رضایت شما را به یک دنیا زیارت نمی شود عوض کرد، شناخت هدف شما، اندیشه شما چقدر والاتر و پسندیده تر از زیارت شماست...

این اربعین آموختم که معامله با خدا یعنی چه؟! آموختم که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا یعنی چه؟!

آموختم که وقتی هدف خدا باشد، وقتی خدا بخواهد که حسین را کشته ببیند در راه دینش...

یعنی رضا برضائک و تسلیما بامرک                          

 

این اربعین آموختم که یک قطره اشک بر مظلومیت حسین(علیه السلام) که آتش جهنم را خاموش می کند اشکی است که از شناخت و معرفت و راه و یقین امام باشد ...

این اربعین آموختم یاور امام زمان یعنی آماده باش! آماده به خدمت! آماده به اسارت! آماده به سفر! آماده به جدایی! آماده به تنهایی! یعنی گوش به فرمان فرمانده!

این اربعین آموختم که حضرت زینب(سلام الله علیها) به اسارت رفت ولی باطل را اسیر ایمان و اراده و معرفتش کرد ...

این اربعین آموختم که می شود اسیر باشی و کنایه بشنوی و جز حق نگویی که خدا حرف حق تو را آشکار می کند

این اربعین آموختم که ایمان یعنی آزادگی در اسارت، یعنی جدایی از عزیزانت، یعنی درد فراغ عزیزترینت را ببینی و صبور باشی برای خدا، فقط برای خدا...

 

این اربعین آموختم که در غربت، کنایه و دشنام بشنوی ولی هدف امامت را فراموش نکنی، ولی با تمام قوایت به دنبال هدف و اندیشه اش بروی، مهم نیست در این راه چقدر ناملایمات باشد چقدر تنهایی و سختی و غربت و کنایه و ... باشد مهم این است که هدف امامت، اندیشه امامت زنده بماند...

این اربعین آموختم یاور امام زمان بودن تحمل تازیانه می خواهد، تحمل درد فراق عزیزان...

این اربعین آموختم امام زمان من مظلوم تر و تنهاتر از امام زمان حضرت زینب(سلام الله علیها) ست..

و چه خوب یاورانی بودند سربازان خمینی کبیر برای نائب امام زمانشان...

یاوران امام زمان آماده باش! گوش به فرمان را چه خوب درک کرده بودند...

در روزگاری که کسی جرأت نفس کشیدن نداشت این سربازان واقعی لب به اعتراض گشودند و شدند یاور امام زمانشان...

شکنجه ها تحمل کردند، دوری از عزیزان، جدایی از دلبستگی هایشان، چقدر سخت است دل بریدن از آسودگی این دنیای هزار رنگ...

 

ولی یاور امام زمان بصیرت دارد، می داند الگویش حسین است و هدفش خدا، فراموش نمی کند ماموریتش اسلام است و زنده ماندن آن، حالا به هر قیمتی که باشد حتی به قیمت خون، حتی به قیمت نفس...

آموختم که یاور امام زمان لیاقت می خواهد...

خدایا! پای ایمانم سست است و دیوار اراده ام کوتاه...

به من ایمانی بده تا بشناسم، بدانم، بفهمم، تا بصیر باشم و مطیع امر رهبرم و یاور امام زمانم!

که این است فجر و سعادت...

                                                                                                                              "آرام"
مآ

مسافر 88
۱۱ بهمن ۸۹ ، ۱۱:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱۳ سوغاتی

 چقدر مرا دوست داری!!!
گاهی فکر می کنم به بودنم، به فاصله ای که با تو دارم، به آنچه تو می خواهی!
آن هنگام که همه خوابند و تو با نوای دلنشینت مرا بیدار! می کنی، مرا دعوت می کنی به دیدارت...
مرا می شنوی مثل همیشه! اما گاهی خسته ام، گاهی بی حوصله، گاهی ناراحت، گاهی

مرا می بینی! باز هم مثل همیشه! می بینی که به یادت نیستم، با تو نیستم... ولی باز هم مرا دوست داری.
گاهی از خودم شرمنده می شوم که...

چه احساس خوشایندی دارم وقتی برای تو بیدار می شوم،
با اشاره ات بر می خیزم، برای گفتگوهایمان آماده می شوم...
تمام شیرینی رویایی خواب را بدرود می گویم که به دیدنت بیایم... چقدر مهربانی!!
چه سرزمین زیباییست سرزمین بی انتهای بودنم در برابرت! چقدر پاک و زلال است سجاده گفتگوهایمان!!

شروع می کنم؛
"بسم الله الرحمن الرحیم" از تو می گویم... گاهی حواسم نیست چه می گویم! تمام حفظیاتم را برایت تکرار می کنم ولی طوری توجه داری که انگار این حرف ها را فقط من برایت می گویم! انگار  تنها من با تو حرف می زنم...
از تو تشکر می کنم؛ "الحمدالله رب العالمین"
تو را می ستایم؛ "الرحمن الرحیم"
به مالک و صاحب همه چیز بودنت اعتراف می کنم؛ "مالک الیوم الدین"
می رسم به جمله ای که تمام سرزمین وجودم را می لرزاند؛ فقط تو را می پرستم و فقط از تو کمک می خواهم؛ "ایاک نعبد و ایاک نستعین"

مرا ببر به راه سعادت به راه دوستانت؛ راهی که حسین(علیه السلام) رفت، راهی که زینب(سلام الله علیها) رفت راهی که...  "اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم "
هوایم را داشته باش که مبادا به مسیری بروم که دشمنانت رفته اند به راهی که یزیدیان رفتند؛ "غیر المغضوب علیهم ولاالضالین
"چه بگویم که گفتن نتوانم: تو بزرگ تر آنی که من بفهمم، بدانم، درک کنم، بیندیشم؛ "الله اکبر"
وقتی در مقابلت خم می شوم به اوج می رسم چه حس لطیفی است دوست دارم زمانها بگذرند و... تمام وجودم می شود؛ "سبحان الله سبحان الله سبحان الله"
وقتی رفیع ترین و ارزشمندترین نقطه وجودم در مقابلت به خاک می افتد در اوج سربلندی و افتخارم...
تمام دلتنگی هایم را برایت گریه می کنم... تمام حرفهای ناگفته ام را برایت نجوا می کنم ...و چه مهربانانه به من آرامش می دهی، زندگیم دلنشین می شود و تمام دلم آرام... آرامِ آرام

                                                                                                                        "آرام"

مسافر 88
۱۰ دی ۸۹ ، ۱۴:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰۵ سوغاتی
این روزها در سرزمین دلم چه خبر است؟!
چه هیاهویی بر پاست؟!
مدت هاست می اندیشم باید بروم...

آقا! می دانم باید در پی قافله ات بیایم ولی...

آقا! کمی آهسته تر! پای اراده ام آنقدر قوی نیست...
من بازگشتم... نمی دانم از کجا؟! از عرفات... از منا... از کعبه... از مدینه....

می خواهم همراه کاروانت بیایم... می دانم دیر کرده ام ولی دوست دارم بیایم

در پی کوله باری بودم که لیاقت این همراهی را داشته باشد
تمام حال و هوای آسمان اندیشه ام این است که با چه کوله باری
می توان به کربلا، به شما، به خود شما، به صاحب کربلا رسید؟!

کوله باری که تا انتها با شما باشم
نمی خواهم از نیمه راه بازگردم...
نمی خواهم در تاریکی روسیاه بازگردم...
نمی خواهم با امان نامه پای ایمانم بلغزد...

آقا! برای شفای چشمان اراده و ایمانم آمده ام می خواهم ببینم...
می خواهم ببینم تمام آن زیبایی که خواهرتان زینب
(سلام الله علیها) می گفت:
                                       " ما رأیت الا جمیلا"
                           " رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند"

در کربلا همه هستند؛
مهربانی پیامبر
(صلی الله علیه وآله و سلم)، شجاعت علی(علیه السلام)،
درایت زهرا
(سلام الله علیها)، مظلومیت حسن(علیه السلام)، عشق حسین(علیه السلام)،
صبر زینب
(سلام الله علیها)، غیرت عباس(علیه السلام)

محرم، کربلا، چقدر شفاف تفسیر "معامله با خدا" را برایم بازگو می کند...

                                                                                                                      "آرام"

مسافر 88
۱۶ آذر ۸۹ ، ۰۶:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴ سوغاتی

یا ایتها النفس المطمئنه!

می شود به حج بروی و به دنبال گمشده ات نگردی؟!

می شود در خانه امن خدا باشی و ...
بزرگی می گفت: حج واقعی یعنی شناخت امام! درک امام! و حاجی یعنی یاور امام...
می شود هر صبح و شام به دیدار کسی بروی که ...

می شود در سجده اول مسجد الحرام تمام آروزیت نشود دیدار...
وقتی چشمانت به این مکعب سیاه پوش می افتد تمام دلت می شود دلتنگی...

وقتی می روی به سفر، وقتی می روی به مکه...
وقتی سرزمین چشمانت به این خانه امن طلوع می کند
چنان تو را مجذوب می کند این خانه سیاه پوش این زمین سپید آسمانی
که می خواهی با تمام قوایت زمان را متوقف کنی و بمانی و ببینی
می خواهی این زیباترین تصویر را برای همیشه در قاب چشمان دلت داشته باشی...

ولی مولا حسین این خانه را...
این صاحب خانه را چگونه شناخت و یافت
که از عرفات برگشت به حج واقعیش، به کربلا...

عرفه یعنی شناخت، عرفات یعنی حسین(علیه السلام)،
عرفات را چه تعبیر نیکویی کرده مولا حسین
(علیه السلام)
چه عاشقانه می بیند خدا را، حسین
(علیه السلام)،
و می داند حج یعنی چه؟!
وقتی فکر می کنم ادامه حج مولا کجا بود... و ادامه حج ما کجا؟!...
وقتی فکر می کنم که از عرفات برگشت...
و او خدا را نه در کعبه، که در احیاء دینش یافت...

"آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد             در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را"

                                                                                                                    "آرام"

مسافر 88
۲۴ آبان ۸۹ ، ۱۱:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۱ سوغاتی
این روزها باید زلال شوم!
این روزها باید صبور شوم!
این روزها باید آرام شوم!
این روزها باید لایق شوم!
لایق میهمانی! لایق مهربانی! لایق لیاقت...
باید لیاقت عیدی را داشته باشم...
باید بروم...

این روزها باید در کوره راه عقل و احساس، بیم و امید ... به راه درست بروم...
در دوراهی های فراوان زندگی باید چشم عقلم باز باشد تا به بیراهه های فریبنده احساس های دنیایی وارد نشوم....
اگر رفتم پس باید پای اراده ام آنقدر استوار باشد، عاقل باشد که جرأت برگشت را به دلم ـ به دلی که باید روشن بماند ـ بدهد ...

این روزها با ذکر یک " اللهم صل علی محمدو آل محمدو عجل فرجهم " تمام ستون های دلم می لرزد...
این روزها با " ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء " اسمان چشمانم ابری می شوند ابری که سیلی خانمان بر انداز به راه می اندازد، خانمان ناامیدی را، خانمان غروررا، خانمان ...

به یاد خودم که پای اراده ام در گِل تعلقات دنیا مانده، می افتم که حتی گاهی این سرمایه راه هم ندارم...
چه غبطه ها باید خورد به حال کسانی که دارایی معنویتشان در سرزمین بی انتهای خیالم هم نمی گنجد....

این روزها تمام چشم امید دلم به کرامت بی منتهای امام مهربانیست که همسایه اش هستم، امید دلم به حق همسایگی کسی ست  که همیشه شامل حال من شده ...
کسی که از حق همسایگی فقط لطف آقا را می داند...
کاش بتوانم حق همسایگیش را ادا کنم...
واقعا چطور من کمترین و فقیر می توانم حق همسایگی کسی چون او را بپردازم؟!

رضا یعنی راضی به خواست و اراده خدا!
خدایا آیا می رسم به روزی که توکل کننده واقعی باشم؟!
روزی آنقدر کوله بارم زلال خواهد شد که بفهمم خدا مرا دوست دارد؟!

                                                                                                             آرام

مسافر 88
۲۹ مهر ۸۹ ، ۱۳:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷۸ سوغاتی
این روزها باید زلال شوم!
این روزها باید صبور شوم!
این روزها باید آرام شوم!
این روزها باید لایق شوم!
لایق میهمانی! لایق مهربانی! لایق لیاقت...
باید لیاقت عیدی را داشته باشم...
باید بروم...

این روزها باید در کوره راه عقل و احساس، بیم و امید ... به راه درست بروم...
در دوراهی های فراوان زندگی باید چشم عقلم باز باشد تا به بیراهه های فریبنده احساس های دنیایی وارد نشوم....
اگر رفتم پس باید پای اراده ام آنقدر استوار باشد، عاقل باشد که جرأت برگشت را به دلم ـ به دلی که باید روشن بماند ـ بدهد ...

این روزها با ذکر یک " اللهم صل علی محمدو آل محمدو عجل فرجهم " تمام ستون های دلم می لرزد...
این روزها با " ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء " اسمان چشمانم ابری می شوند ابری که سیلی خانمان بر انداز به راه می اندازد، خانمان ناامیدی را، خانمان غروررا، خانمان ...

به یاد خودم که پای اراده ام در گِل تعلقات دنیا مانده، می افتم که حتی گاهی این سرمایه راه هم ندارم...
چه غبطه ها باید خورد به حال کسانی که دارایی معنویتشان در سرزمین بی انتهای خیالم هم نمی گنجد....

این روزها تمام چشم امید دلم به کرامت بی منتهای امام مهربانیست که همسایه اش هستم، امید دلم به حق همسایگی کسی ست  که همیشه شامل حال من شده ...
کسی که از حق همسایگی فقط لطف آقا را می داند...
کاش بتوانم حق همسایگیش را ادا کنم...
واقعا چطور من کمترین و فقیر می توانم حق همسایگی کسی چون او را بپردازم؟!

رضا یعنی راضی به خواست و اراده خدا!
خدایا آیا می رسم به روزی که توکل کننده واقعی باشم؟!
روزی آنقدر کوله بارم زلال خواهد شد که بفهمم خدا مرا دوست دارد؟!

                                                                                                             آرام

مسافر 88
۲۹ مهر ۸۹ ، ۱۳:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷۸ سوغاتی
گاهی چقدر ناگهانی اتفاق می افتد...
رفتن به راهی که باید رفت... به سرانجامی که هر چه زودتر بروی ....
....
نمی دانم از چه بگویم؟! از که بگویم؟! چگونه باید گفت؟!
از عموی مهربانی که تنها شد، که یگانه خورشید تابان زندگیش غروب کرد...
تمام مدت سفر را به خورشیدی فکر کردم که رفت...


تمام مدت را به کوله باری فکر کردم که با خودش برد...

یک دنیا مهربانی، یک آسمان عاطفه و احسان، یک سرزمین تلاش و تکاپو....
یک دنیا خاطره! یک آخرت دعا....

سفر ناگهانی عزیزان همیشه تلنگری است
برای کسانی که می مانند و رفتنشان را نظاره می کنند...

کاش این رفتنها تلاشی تازه در جانمان به یادگار بگذارد
این روزها به کوله باری فکر کردم
که باید با خودم به دنیایی ببرم که من هستم و کوله بارم...

ارحم من رأسه ماله الرجاء و سلاحه البکاء

                                                                                                                      آرام

*خورشید: زنعموی مهربان من که چند روزیست در فراق این سفر ناگهانی اش  مبهوت مانده ایم!

مسافر 88
۱۴ مهر ۸۹ ، ۱۰:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴۰ سوغاتی
این روزها دلتنگیم را به کجا ببرم؟ دلتنگیم را؟
این روزها در دل مسلمانان چه می گذرد؟ در دل رهبر فرزانه؟ در دل مقتدا؟ در دل امام خامنه ای(حفظه الله تعالی) ولی امر مسلمین چه می گذرد؟
این روزها در دل امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چه می گذرد؟

این یک امتحان است؟ یک آزمایش سخت؟
این روزها وظیفه من چیست؟ قرآن! یادگار پیامبر مهربانی!!!
این قوم نابخرد چرا کورند؟
این ساکنان جزیره دورافتاده از عقل و فرهنگ چرا تلاشی برای نجات خود نمی کنند؟
هر روز بیشتر در باتلاق نادانیشان فرو می روند!

این روزها چه باید کرد؟
قرآن این یادگار فاطمه(سلام الله علیها) باید در ذره ذره وجود ما پراکنده شود!
قرآن باید در نقطه نقطه دلهایمان حک شود!
باید هر یک از ما بشویم قران!
باید بشویم مسلمان قرآنی!
باید بشویم پیرو راستین قرآن!

این روزها باید بپا خاست برای قرآنی که یک ماه میهمانی، مونس لحظه لحظه مهمانی مان بود.
باید بپا خاست برای یادگار میهمانی بهترین میزبانان!
باید بپا خاست!
باید ....

من و تمامی ساکنان سرزمین آفتاب گوش به فرمان مقتدا با هوشیاری و بصیرت در مقابلت می ایستیم ای کشیش نادان

                                                                                                                  آرام

مسافر 88
۲۴ شهریور ۸۹ ، ۱۲:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ سوغاتی
آمده ام به میهمانی مهربانیت!

تمام دلم را در دستان خالی ام گرفته ام برای تحفه میهمانی!...

این روزها پر از حرف و حدیث مهربانیست!

پر از محبت و عطوفت و مهربانی!

سرشار از صداقت و زلالی!

آمده ام تا در شمار بی نهایت بهترینهایت گم شوم!

تا در نورانیت سرزمین دلهای آفتابیشان چشمان دلم سو بگیرند! تا ببینم آسمان آفتابی دلهای آفریده هایت را!

آمده ام تمام دلتنگی های سالیانه ام را برایم دیدار کنی و شوق رسیدن!

آمده ام با شوق کودکانه! تمام سرزمین دلم را خانه تکانی کرده ام! سنگین بود برای آمدن! و شاید....

چقدر دوست دارم سحرهای میهمانیت را؛ من هستم و تو هستی و یک آسمان دل!

یک آسمان دل، یک کهکشان نور، یک نیم نگاه لطف!

یک نیم نگاه لطف، یک دشت سجاده و یک دنیا سکوت!

یک دنیا سکوت، یک دریا استجابت، یک مهربان خدا!

هر روز که به پایان می رسد تمام سرزمین دلم به احترام ندای دعوتت، لبیک می شود به سجود، به تضرع، به امید استجابت!

باید زلال شوم! شفاف و آرام! تا در دریای دلم انعکاس لبخندت را همیشه ببینم!

باید کوله بارم پر از نور شود تا بتوانم شفافیت دلم را به آسمان ببرم!

چقدر مهربانی خدا که میهمانمان می کنی به سفره مهربانیت!

به راستی تو را با کدام واژه می توان شاکر بود؟!

اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء

                                                                                                           آرام

مسافر 88
۲۳ مرداد ۸۹ ، ۰۹:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ سوغاتی

این روزها، ساعت ها حرف های دیگری برای گفتن دارند.

این روزها ثانیه ثانیه اش طلاست! طلای ناب! طلای خالص!

این روزها که در خانه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)* هستم نجوای شیرین تمام دقایق روز را می شنوم!

این روزها انگار خبری در راه است...

این روزها انگار مسافری می آید...

چه خلوصی دارند آدم های منتظر! خلوصی که گاهی وسعت آسمان هم برای جای دادنش کم می آید!

چقدر منتظرند آدم های خالص! آنقدر که ثانیه ها از انتظارشان به نفس نفس افتاده اند.

چقدر مطمئن اند یاران امام از بودنش! از آمدنش! از دیدارش! از ...

چه آرامشی دارم!

چقدر خوبند این لحظات میهمانی!

چقدر زیباست دنیایی که در چند قدمی امام زمانت زندگی می کنی!

چقدر زلال می شوم وقتی نگاه پر از مهربانیت در پس تمام اخلاصم نهفته است!

چقدر کوله بارم سبک می شود وقتی همه زندگیم را به رضایت شما می بخشم!

وقتی تمام این کوله بار را برایم سراسر نور می کنید و پرواز!

چه برکتی دارند ساعت ها وقتی برای شما آغاز می شوند!

چه نورانی می شود سرزمین استعدادم وقتی خورشید اندیشه ام به سمت شما طلوع می کند!

چقدر با حوصله تمام حرفهایم را می شنوی و برای تک تک آرزوهایم امیدی تازه ای!

چه طعم بهشتی دارند این لحظه های انتظار!

چقدر مهربانی آقا! به وسعت مهربانیت مرا همیشه در این خانه نگهدار!

*: خانه امام زمان: ستاد مردمی مهدویت

                                                                                                                                 آرام

یک هدیه از ستاد مردمی مهدویت برای همه مهدی یاوران و مهدی باوران

مسافر 88
۰۳ مرداد ۸۹ ، ۱۴:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ سوغاتی