تمام دلم را در دستان خالی ام گرفته ام برای تحفه میهمانی!...
این روزها پر از حرف و حدیث مهربانیست!
پر از محبت و عطوفت و مهربانی!
سرشار از صداقت و زلالی!
آمده ام تا در شمار بی نهایت بهترینهایت گم شوم!
تا در نورانیت سرزمین دلهای آفتابیشان چشمان دلم سو بگیرند! تا ببینم آسمان آفتابی دلهای آفریده هایت را!
آمده ام تمام دلتنگی های سالیانه ام را برایم دیدار کنی و شوق رسیدن!
آمده ام با شوق کودکانه! تمام سرزمین دلم را خانه تکانی کرده ام! سنگین بود برای آمدن! و شاید....
چقدر دوست دارم سحرهای میهمانیت را؛ من هستم و تو هستی و یک آسمان دل!
یک آسمان دل، یک کهکشان نور، یک نیم نگاه لطف!
یک نیم نگاه لطف، یک دشت سجاده و یک دنیا سکوت!
یک دنیا سکوت، یک دریا استجابت، یک مهربان خدا!
هر روز که به پایان می رسد تمام سرزمین دلم به احترام ندای دعوتت، لبیک می شود به سجود، به تضرع، به امید استجابت!
باید زلال شوم! شفاف و آرام! تا در دریای دلم انعکاس لبخندت را همیشه ببینم!
باید کوله بارم پر از نور شود تا بتوانم شفافیت دلم را به آسمان ببرم!
چقدر مهربانی خدا که میهمانمان می کنی به سفره مهربانیت!
به راستی تو را با کدام واژه می توان شاکر بود؟!
اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء
آرام